موضوع جلسه حزب جمهوری اسلامی به انتخاب رئیسجمهور بعد از بنیصدر اختصاص داشت اما یکباره از سخن ایستاد. سکوتی کوتاه و بعد با نگاهی معنادار خطاب به حاضرین در جلسه گفت: «بچهها بوی بهشت میآید، آیا شما هم این بو را استشمام میکنید؟»
دیگر فرصتی برای پاسخ دادن باقی نماند. صدای انفجار همه جای شهر را پر کرد و ساختمان حزب جمهوری بر سر انقلاب اسلامی فرو ریخت.
و این چنین ساعت 9 و 7دقیقه شامگاه هفتم تیرماه1360 آیتالله شهید دکتر سیدمحمد حسینی بهشتی به همراه 4وزیر، 12معاون وزیر و 27نماینده مجلس در مقر حزب جمهوری اسلامی به شهادت میرسد. تا این چنین امام خمینی، رهبر انقلاب اسلامی بگویند که ملت ایران در این فاجعه بزرگ، 72تن بیگناه، به عدد شهدای کربلا از دست داد.
مروری بر زندگی شهیدبهشتی
شهید سیدمحمد حسینیبهشتی در 2آبان1307 شمسی در اصفهان چشم به جهان گشود. پدرش از روحانیان اصفهان و امام جماعت مسجد لنبان بود. وی از 4سالگی به مکتب رفت و خیلی زود قرائت قرآن، خواندن و نوشتن را آموخت و در سال1321 وارد حوزه علمیه شد. در سال1325 به قم عزیمت کرده و در کنار تحصیل علوم دینی، 2سال بعد موفق به دریافت دیپلم ادبی در امتحانات متفرقه شد. در همان سال، وارد دانشکده الهیات معقول و منقول شد و در سال1330 با دریافت درجه لیسانس به قم بازگشت و در دبیرستان حکیم نظامی مشغول تدریس زبان انگلیسی شد.
در سال1331 ازدواج کرد که حاصل این پیوند، 2پسر و 2دختر بود. وی در سال1333 دبیرستان دین و دانش قم را تأسیس کرد و تا سال1342 سرپرستی آن را برعهده داشت. در فاصله سالهای1335 تا1338، دوره دکترای فلسفه الهیات را گذراند. با شرکت فعال در مبارزات سالهای1341 و 1342 از سوی ساواک مجبور به عزیمت از قم به تهران شد.
بعد هم به پیشنهاد و درخواست آیتالله حائری و آیتالله میلانی به هامبورگ عزیمت و سرپرستی مسجد و تشکل مذهبی جوانان آن شهر را عهدهدار و به فعالیتهای عمیق دینی و فرهنگی پرداخت. طی این مدت سفرهایی به عربستان، سوریه، لبنان، ترکیه و عراق بهمنظور دیدار با امامخمینی(ره) انجام داد. سرانجام در سال1349 به ایران بازگشت و به فعالیتهای علمی، فرهنگی و سیاسی روی آورد. در این مدت، چندین بار توسط ساواک دستگیر و روانه زندان شد.
در آذر ماه 1357 به فرمان امام خمینی شورای انقلاب را تشکیل داد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی همواره بهعنوان مغز متفکر انقلاب در صحنههای سیاسی، اجتماعی به فعالیت میپرداخت. حزب جمهوری اسلامی را با هدف تربیت و شناسایی نخبگان سیاسی فرهنگی پایهگذاری کرد.
در تدوین قانون اساسی بهعنوان نایب رئیس مجلس خبرگان ایفای نقش میکرد. پس از استعفای دولت موقت در سال1358 مدتی بهعنوان وزیر دادگستری و سپس، از سوی امامخمینی(ره) به ریاست دیوان عالی کشور منصوب Aد. تا اینکه سرانجام در شامگاه 7تیر سال1360 حین سخنرانی در تالار حزب جمهوری اسلامی بر اثر انفجار ساختمان حزب توسط منافقین به همراه کاروان 72 نفرهای از یاران انقلاب اسلامی به خیل عظیم شهدای انقلاب پیوست.
کینهای عمیق برای ترور شهید بهشتی
حادثه انفجار هفتم تیر، 6روز پس از عزل بنیصدر از ریاستجمهوری و یک ماه قبل از فرار وی و مسعود رجوی سرکرده سازمان مجاهدین خلق (منافقین) به فرانسه صورت گرفت. 3روز قبل از وقوع این حادثه، محمد جواد قدیری عضو کادر مرکزی سازمان منافقین و طراح اصلی انفجار مسجد ابوذر به دوستان خود با اطمینان خبر داده بود که روز 7تیر کار یکسره خواهد شد. او روز 6 تیر نیز به بعضی متهمین دستگیر شده سازمان تأکید کرده بود که فردا یعنی روز 7 تیر 1360، کار نظام اسلامی تمام است.
عامل انفجار هفتم تیر، فردی به نام محمدرضا کلاهی، دانشجوی دانشگاه علم و صنعت بود که پس از پیروزی انقلاب به سازمان پیوست و با حفظ این عضویت، ابتدا پاسدار کمیته انقلاب اسلامی خیابان پاستور شد و بعد با هدایت سازمان، به داخل حزب جمهوری اسلامی راه پیدا کرد.
او در حزب ارتقا یافت و مسئول دعوتها برای کنفرانسها، میزگردها و جلسات شد. ضمن آنکه مسئول حفاظت حزب نیز شد. او بمب را با کیف دستی خود در تریبون سخنرانی آیتالله بهشتی داخل جلسه حزب جمهوری اسلامی واقع در نزدیکی چهارراه سرچشمه تهران انتقال داد و دقایقی قبل از انفجار، از ساختمان حزب خارج شد.
البته در آن زمان در دفتر حزب 2 جلسه برگزار میشد. جلسه اول نشست شورای مرکزی حزب بود، این جلسه قبل از اذان مغرب تشکیل شد. جلسه دوم که بعد از اذان بود مرکب از اعضای شورای مرکزی حزب بعضی از مدیران حزب و برخی مدیران دستگاههای مختلف کشور و سه قوه بود؛ جلسهای که بمب در آن منفجر شد.
در آن جلسه اول آقایان هاشمی و باهنر هم حضور داشتند. قبل از اینکه جلسه تمام شود آقای هاشمی بهدلیل قراری که با سیداحمد خمینی داشتند، جلسه را ترک کردند. جلسه شورای مرکزی که تمام شد نماز مغرب و عشا به امامت آیتالله بهشتی برگزار شد.
نزدیکهای سالن جلسه یکی از اعضای مرکزی حزب از داخل سالن بیرون میآید و به آقای باهنر میگوید که شما نیایید؛ شما از چشمهای پرخونتان مشخص است که خستهاید. صبح زود هم که با شما جلسه داریم، شما بروید استراحت کنید تا فردا به جلسه برسید. آقای باهنر هم بر میگردد. تا نوبت شهادت این اندکی به تأخیر بیفتد.
دشمنان امام و انقلاب سرمایهگذاری کرده بودند تا آیتالله بهشتی را ترور شخصیت کنند. روندی که تا روز هفتم تیر نیز ادامه یافت و موفق هم بود. به همین دلیل حتی امامخمینی(ره) بعد از فاجعه هفتم تیر گفتند که آقای بهشتی مظلوم زیست و مظلوم مرد.
تقریباً دو ماه بعد از انفجار هفتم تیر، انفجار هشتم شهریور رخ داد که باز هم دبیر کل حزب، آقای باهنر به شهادت رسید.
حزب جمهوری اسلامی تا پایان عمر خود سه دبیر کل داشت؛ شهید بهشتی، شهید باهنر و حضرت آیتالله خامنهای.
البته منافقین روز ششم تیر و در جریان انفجار مسجد ابوذر کوشیدند تا مقام معظم رهبری را ترور کنند که به لطف خدا این ترور ناکام ماند. یک روز پس از آن حادثه انفجار مقر حزب جمهوری اسلامی رخ داد. منافقین با کینه و کدورت عمیق درخصوص اعلام عدمکفایت سیاسی بنی صدر و خلع او از ریاست، اقدام به ترور مؤثرترین افراد در این جریان کردند. در این راه آیتالله بهشتی و رجایی به شهادت رسیدند.
جامعهشناسی ترور آیتالله بهشتی
بازخوانی ترورهایی که علیه چهرههای انقلاب اسلامی ایران صورت گرفته نشان میدهد که این ترورها تقریباً ماهیت متفاوتی دارد، چرا که اصولاً جنس ترورهایی که در این انقلاب رخ داده متفاوت است. در انقلاب اسلامی روند ترورها خیلی گسترده است بهصورتی که حتی سطح خیلی نازل آن را هم در انقلابهای دیگر نمیتوان سراغ گرفت. به واقع هدف کلی از ترورهای گسترده چگونگی مهار انقلاب اسلامی بود.
در انقلاب اسلامی ایران یک فروپاشی قدرت صورت گرفت؛ فروپاشی قدرتی که ناشی از قدرت فوقالعاده خود انقلاب بود. منافقین دقیقاً با همین برداشت ترورها را شروع کردند. آنها بر این باور بودند که این قدرت، قدرت مهیا و آمادهای نیست و به راحتی در مقابل یک قدرت سازمان یافته و تشکیلاتی از پا در میآید. تصور آنها بر این بود که چنین قدرتی، کاملاً شخصی است و بر افراد اتکا دارد، بنابراین اگر این افراد حذف شوند، همه چیز تمام میشود.
اگر چه باید در نظر داشت که اصولاً ترورها کور نبودند و در واقع مبنای تحلیلی داشتند. آنها فکر کردند که با ترور رهبران حل میشود. اما بعد مشاهده کردند که لایههای دیگری هم وجود دارد. پس دور ترورها را تشدید کردند تا شاید بتوانند به اهداف خود برسند و البته این ممکن نبود؛ برای اینکه ماهیت قدرت در انقلاب اسلامی ایران چیز دیگری بود.
نقطه شروع ترورها به این شکل هم از ماجرای 30 خرداد1360 آغاز شد. عزل بنیصدر بهانهای برای شروع ترورها بود. شروعی که با تظاهرات خیابانی راه افتاد و بلافاصله ترور رهبران نیز در آن اتفاق افتاد. منافقین بیش از همه از آیتالله بهشتی به واسطه بازسازی دستگاه قضایی اسلامی و تبیین اندیشههای اسلامی کینه در دل داشتند.
البته این روند دارای عقبه خارجی هم بود. آمریکا با ناکامی سنگین در برابر انقلاب اسلامی مواجه بود و با اجرای طرحهای بسیار سعی در مهار آن داشت. یکی از این طرحها ایده جایگزینی نام داشت. زیبگنیو برژینسکی، خالق ایده جایگزینی بود. در آن زمان واشنگتن تصور میکرد که میتوانند جایگزینی برای جمهوری اسلامی امام پیدا کنند. ایالات متحده تا وقتی این احتمال را میداد، دست به اقدامات صریح خشونت آمیز نزد اما پس از ناامیدی تغییر نظر دادند و از اقدامات خشونت آمیز نظیر ترورها حمایت کرد.
البته سازمان CIA هم همان سالها طرحی داشت به اسم «سر خونین» که میگفت: «سر مار را بزن، بدن جدا خواهد شد».
و این طرح ترور رهبران انقلاب ایران بود. اما امام خمینی در مقابل تعبیری داشت که میگفت: «بکشید ما را، ملت ما بیدارتر میشود».
آمریکا بر این باور بود که انقلابها را باید آن قدر زخم زد تا خون از آنها برود و نیروهایشان تحلیل برود؛ چرا که نباید با آنها مستقیماً مواجهه کرد و در نهایت باید با این انقلاب تحلیل رفته، به یک نوع سازشی رسید.
اندیشه متعالی شهید بهشتی
شهید بهشتی یکی از چهرههای مؤثر و جریان ساز انقلاب اسلامی است. او فقیه بود، فلسفه میدانست، به چندین زبان تسلط داشت، کارهای تشکیلاتی و مدیریتی میکرد، به تحزب و کارهای سیاسی توجه نشان میداد و در برقراری گفتوگوی دوسویه انتقادی و اجتهادی توانا مینمود. ضمن اینکه منعطف بود و در طرح و بررسی مسائل روحیه و نگاه تربیتیاش بارز بود.
آیتالله بهشتی شخصیتی بود که نه در بین دوستان که در بین دشمنان انقلاب اسلامی هم شخصیتی مورد تأیید بود. رادیو بیبیسی در پخش شبانگاهی هشتم تیرماه1360 با ستایش از شهید بهشتی چنین میگوید که آیتالله دکتر سیدمحمدحسینی بهشتی، رهبر حزب جمهوری اسلامی، رئیس دیوانعالی کشور و عضو شورای ریاستجمهوری، مردی خوش لباس، با چهرهای گیرا و پر ابهت بود. بهشتی بهعنوان یک نویسنده اسلامی در مسائلی از قبیل مفهوم دولت در اسلام و نیز نقش روحانیت در رابطه اسلام با مکتبهای فکری جدید، مطالب فراوانی نوشته است. سالهای اقامت او در آلمان غربی، بهعنوان رهبر جامعه مسلمانان هامبورگ، بهعلت علم، لیاقت و نظم فکریاش بهعنوان یک روحانی بود.
اما کرانیگاه اندیشه ایشان اهمیت والای مسئله آزادی در هندسه فکریاش بود. شهید بهشتی کسی است که در خردادماه سال1340 نزدیک به نیم قرن پیش، بهعنوان یک فقیه اصولی و روحانی مبرز انقلابی، در زمانی که بسیاری مطالعه زبان انگلیسی را مردود و حرام میدانستند، به ترجمه و انتشار مقالهای مهم با عنوان «عادت»، اثر فیلسوف تجربهگرای انگلیسی، ویلیام جیمز، در مجلهای دینی و اعتقادی پرداخت.
بهشتی در سومین سال آغاز انقلاب اسلامی به شهادت رسید. شهید بهشتی در سالی به شهادت رسید که امامخمینی(ره) در پیام نوروزی آن سال از «حاکمیت قانون» سخن به میان آورد و تأکید کرد که سال، سال قانون است و باید قانون را محترم شمرد.
شهید بهشتی جدای از قانونگرایی بهعنوان معمار دستگاه قضا، بار روشنگری را بهعنوان اندیشه نگار جامعه نیز به دوش میکشید. او همواره از کسانی سخن به میان میآورد که دعوی آزادی و ترقیخواهی دارند اما عملا از دیکتاتورها هم دیکتاتورترند.
به واقع مشکل مخالفان و دشمنان بهشتی، خود بهشتی نبود. مشکل، اندیشه متعالی بهشتی بود. آنان گمان میکردند، با ترور او میتوانند این اندیشه را برای همیشه از تاریخ ایران حذف کنند. مظلومیت بهشتی هم ناشی از دفاع او از اسلام و دستگاه قضایی اسلامی بود. او در مقام ریاست دیوان عالی کشور در مقابل بسیاری حرف و حدیثها درخصوص قصاص و احکام اسلامی ایستاد.
منابع:
1- روزنامه جمهوری اسلامی
2- سویههای جامعه شناختی ترور، گفتوگو با دکتر حسین کچوئیان
3- همایش بوی بهشت، کانون شهید بهشتی و سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان، شهریور ماه 1386